نويسنده: عبدالرسول چمن خواه(1)





 

يک دهان خواهم به پهناي فلک *** تا بگويم وصف آن رشک ملک

هنر خوش نويسي پس از اسلام زاده شد و از فيض قرآن و اهل بيت عصمت و طهارت (س ) مرتبتي عالي يافت. اول چيزي که خداوند آفريد قلم بود و در قرآن به قلم و خط قسم خورد. يکي از دلايل پيشرفت خارق العاده هنر خوش نويسي در اسلام همنشيني اين هنر با قرآن کريم و تقديس قلم و نوشتن بود، چرا که ثبت منابع و معارف ديني دقت و امانتي بسيار مي طلبيد. حروف رمز قرآن نيز براي مؤمن الهام بخش بود و باعث مي شد تا براي حروف کلمات آيات الهي بطوني قائل شود و براي کتابت قرآن ابداعاتي در سبک نگارش ايجاد کند که در خور اين کتاب جاودانه باشد. اين هنر در نهايت مفري شد براي فوران احساسات و بازنمايي زيبايي خلقت. بنابراين الزاماً مي بايست هنري در جوامع اسلامي ظهور يابد که به وجه مفهومي و صورت ظهوري و تجلي حقيقي با قرآن که همه حقيقت وجودي است سنخيت و مطابقت داشته باشد. در همان ابتدا وجه جلالي و جمالي پروردگار را همراه با رازآميز بودن وحي و کلام حق که غير کلام معمول است دارا بود؛ از اين رو قرآن پس از نزول در سير تکامل اجتماعي اسلام در حوزه هاي مختلف معرفتي تفسير يافت و به تدريج وجه جمالي آن ظهور بيشتري پيدا کرد و همين سبب گرديد هنرهايي که قرين قرآن و محل هاي عبادت ( مسجد ) قرار گرفته بودند به همان نسبت تنزيه شده وجود يابند و متن قرآن که حامل وحي بدون واسطه بود به تدريج به اشکال متفاوتي از وجود جمالي و جلالي ظهور يابند. پيچک هاي درهم شونده خط کوفي نخستين جلوه متکثر و بيروني نقطه است. سير نقطه از صورت خط به صورت نقش در مي آيد و در نهايت چون کتاب جهاني و درخت جهاني بيانگر کتاب تدوين و کتاب تکوين مي گردد که چونان درخت طيب هاي اصلش ثابت و فرعش در آسمان هاست.
نخستين فعل خلاق ذات باري تعالي، خلق همزمان کلمه نخستين، سرمنشأ تمامي صداها و قرآن کريم در مقام يک جهان شنيداري و نقطه نخستين است. اين نقطه نخستين، سرآغاز خوش نويسي مقدس به حساب مي آيد که در عين حال تجسم عيني کلمه مقدس هم هست. کلمه نخستين همان کُن ( باش ) است که پژواکش تمامي عالم را خلق کرد و در قرآن مجيد به صورت صدا مندرج است. از سوي ديگر، اين کلمه در مرکبي که قلم الهي با آن حقايق همه چيز را بر لوح محفوظ نوشت، بر اوراق آن کتاب مثالي که چيزي جز خود قرآن به مثابه ام الکتاب نيست - کتابي که حاوي تمامي امکانات پايان ناپذير خلاقيت الهي است - تبلور يافته است. خود قرآن کريم متذکر وجود اين مرکب است، آنجا که مي فرمايد: « و اگر هر درخت روي زمين قلم شود و آب دريا به اضافه هفت درياي ديگر مرکب، باز نگارش کلمات خدا ناتمام بماند (2 ) ».
همان طور که قرائت قرآن کريم در مقام يک هنر صوتي قدسي تمام عيار سرمنشأ هنرهاي صوتي سنتي است، هنر خوش نويسي، که در ساحت زمين بازتاب تحرير کلام پروردگار بر لوح محفوظ است، سرچشمه هنرهاي تجسمي به حساب مي آيد. خوش نويسي متن قرآن در عين حال که از دين اسلام نشأت مي گيرد، معرفت واکنش روح ملل مسلمان نسبت به پيام الهي است. نقطه هايي که قلم الهي ترسيم کرده نمونه مثالي و ملکوتي خوش نويسي قرآن، خطوط و احجامي را که نظم کيهاني از آن تشکيل شده خلق کرده است و نه تن ها فضاي طبيعي از آن سرچشمه مي گيرد، بلکه فضاي معماري هم مبتني بر آن است. (3 )
لوح محفوظ حاوي نمونه هاي مثالي تمام صورت ها و قالب هاي اين جهاني، و به ويژه سرچشمه خوش نويسي سنتّي قرآني است که تمام اسلوب هاي آن براساس سرشت مقدس کتاب وحي شکل
گرفته و بازتاب کننده آن است.
خوش نويسي سنتي بر پايه علم دقيق، اشکال و ريتم هاي هندسي استوار است؛ هر حرف به شيوه ي رياضي از تعدادي نقطه تشکيل شده که در اسلوب هاي عمده خوش نويسي با هم تفاوت دارند، اما همه بر پايه علمي قرار دارند و قوانين خاصّ خود را دارا هستند. اگر بتوان گفت که هر يک از هنرهاي اسلامي نوعي علم است، چنان که علم اسلامي نوعي هنر است، اين رابطه بويژه در مورد خوش نويسي مصداق دارد و درباره آن نيز صريحاً مي توان مدعي شد که « هنر بدون علم وجود ندارد » در واقع، نسبت هاي خوش نويسي اسلامي کليد درک نسبت هاي معماري اسلامي است. علم خوش نويسي از حقيقت موجود در بطن وحي قرآني نشأت مي گيرد و هنر خوش نويسي به واسطه اين علم که مبناي قواعد اسلوب هاي مختلف خوش نويسي سنتي است، تناظر هاي کيهاني خاصي را افشا مي کند و حتي از خلال نمادپردازي خود، حقايقي با ماهيت فراکيهاني را فاش مي سازد. اين جنبه از هنر خوش نويسي، که شرح کامل آن نيازمند فرصت ديگري است، نماي ديگري از سرشت عميق معنوي و قدسي خوش نويسي اسلامي است، چون در اينجا علم مورد نظر، علم قدسي است، نه صرفاً دانشي با سرشت دنيوي. (4)
خوش نويسي اسلامي تجسم بصري تبلور روحاني است که در بطن دين اسلام جا دارد. اين خوش نويسي جام هاي خارجي براي کلام خدا در جهان مادي فراهم مي آورد، اما کماکان با جهان روحاني پيوند دارد. چنان که براساس يک گفته قديمي اسلامي خوش نويسي هندسه روح است. بنابراين از قواعد روح تبعيت مي کند. دل آگاهي بر روح آدمي مسلط است و از اينجا تجلّيات بي واسطه روح از مرز خودآگاهي بيرون مي شود. حرکت قلم از چپ به راست و از راست به چپ و از بالا به پايين بي ترديد با دل آگاهي بيرون مي شود. حرکت قلم از چپ به راست و از راست به چپ و از بالا به پايين بي ترديد با دل آگاهي روحاني بشر و باطني ترين تمايلات آدمي پيوند مي خورد. (5 ) صور ظاهري خوش نويسي را مي توان نمايانگر هستي ها و در عين حال نماد بي واسطه ي واقعيات معنوي در ذهن مسلمانان دانست. هر حرفي شخصيتي مستقل و قائم به ذات دارد و از طريق شکل و قالب بصري خويش، کيفيت الهي ويژه اي را تمثّل مي بخشد زيرا حروف الفباي مقدس با خصايص و ويژگي هاي پروردگار در مقام کاتب الهي متناظر است. (6 ) کتيبه هاي منقش که بر روي ديوار دروني جايگاه نماز قرار دارد يا دور محراب را
گرفته است شخص مؤذن را نه تنها به ياد کلمات آن مي اندازد بلکه او را متوجه وزن اشکال و صور روحاني آن و فيضان با جلال و قدرت وحي الهي نيز مي کند. (7 )
صاين الدين علي بن محمد ترکه اصفهاني عارف و فيلسوفي که دو نسل پس از جيلي مي زيست مي نويسد: « حروف و کلمات از عالم مجردات به جهان مادي تنزل يافته و جوهر دروني آن ها روحاني است و در عين حال ملبس به جامه ي دنياي حدوث و تباهي اند (8 ) ».
سيد شريف جرجاني قلم را علم تفصيل مي داند زيرا حروف که مظاهر قلمند به طور اجمال در مداد موجود است و مادام که در مداد است مجمل است و موقعي که به قلم منتقل شد به واسطه آن تفصيل مي يابد. (9 )
خوش نويسي در ميان ساير هنرهاي اسلامي اين افتخار را دارد که همگان، اولين هنرمند و استاد خوش نويسي اسلامي را اميرالمؤمنين علي (عليهالسّلام) مي دانند و خوش نويسي و ابتکار آن حضرت در زمينه خط بر کسي پوشيده نيست؛ آن حضرت مي فرمايند: « خوش نويسي براي نيازمند مال و براي بي نياز جمال و براي بزرگان کمال است ». در جاي ديگر فرموده اند: « خوش نويسي زبان دست و روشني درون است (10 ) ». عبدالله صيرفي خوش نويس مشهور قرن هشتم که به واسطه از شاگردان ياقوت مستعصمي است در رساله ي « آداب خط » مي نويسد: « بهترين خط کوفي آنست که اميرالمؤمنين علي (عليهالسّلام) نوشته است و اين خط 1/6 دور و باقي سطح است (11 ) ». قرآني که آن حضرت به خط کوفي کتابت کرده بود در ميان کتابشناسان نسخه شناس مانند ابن نديم و مورخاني چون ابن واضح يعقوبي شهرت داشته است. (12 ) نقل است که آن حضرت به کاتب خود فرموده اند: « نوک قلم را دراز بتراش و مابين سطرها را وسيع کن و مابين حروف را جمع کن و مناسبت را در صورت ها رعايت کن و حق هر حرفي را ادا کن (13) ». آورده اند
که قلم ابن بواب هر دو جزم بوده اما خواجه ياقوت؛ علي عليهالسّلام را در خواب ديد که فرمود: « قلم را محرف زن چون چنان کرد خط او صاف تر شد. اينکه خط او را بر خط ابن مقله ترجيح مي دهند از جهت صفاست (14 ) ».
سلطانعلي مشهدي چگونگي روي آوردنش به خوش نويسي را در آغاز مديون خوش نويس بي نامي که در طريق حقيقت از ابدال بوده است مي داند که بعداً با نظر و عنايت کيميايي حضرت مولي الموحدين علي (عليهالسّلام) و خلعت بخشيدن آن حضرت به وي، تکامل يافته تا بدانجا که به مقام رفيعي در خوش نويسي مي رسد؛ وي شرح حال خود را در رساله صراط السطور که به نظم سروده چنين آورده است: (15 )

عشق خط راندي از مژه سيلم *** در جواني به خط بُدي ميلم
تا توانستمي قلم زدمي *** بر سر کوي کَم قدم زدمي
به خيالي خطي رقم کردي *** گه ز انگشت ها قلم کردي
پيشم آمد بسان دلسوزي *** از قضا مير مفلسي روزي
بيست و نه حرف را ز حرف نخست *** قلم و کاغذ و دواتم جست
شدم از التفات او دلشاد *** بنوشت و روان به دستم داد
گشته حالش مبدل الاحوال *** زانکه ابدال بود و صاحب حال
دل گرفتار مرد ساده شدم *** زين سبب عشق خط زياده شدم
مهر خطم از آن و اين بگذشت *** بعد از اين مدتي بر اين بگذشت
قلم مشق را جلي کردم *** نيت روزه ي علي کردم
شه به خوابم جمال بنمايد *** در خيال اينکه کار بگشايد
که خطم ديد و جامه ام بخشيد *** تا شبي خواب ديدم از ره ديد
قصه خواب هست دور و دراز *** خواب را مختصر نمودن باز
که ندارم مجال گفت و شنفت *** بيش از اين سخن نيارم گفت
شهرت خط او ز نام علي است *** بنده سلطان علي غلام علي است
ذکرش اينست از خفي و جلي *** روز و شب گويد از نبي و ولي

امام حسن مجتبي (عليهالسّلام) نيز خوش مي نوشت و قرآن کتابت مي کرد. بر اين معني محمد بن اسحاق
( ابن النديم ) در کتاب الفهرست خويش نيز به آن اشارت دارد و مي نويسد که خطوطي را به خط امام حسين و امام حسن عليهماالسلام و عمودي را به خط حضرت علي عليهالسّلام در مخزني که متعلق به يکي از شيعيان به نام محمد ابن الحسن بوده رؤيت کرده است.
امروز هم مي توان در موزه هاي ايران باستان، قرآن و نفايس آستان قدس رضوي مشهد و نجف اشرف به زيارت قرآن هايي نايل شد که به وسيله ي اميرالمؤمنين علي (عليهالسّلام) نگاشته شده است. بعد از آن بزرگواران نيز کتابت قرآن منسوب به امام زين العابدين (عليهالسّلام) و امام علي بن موسي الرضا (عليهالسّلام) را مي توان مشاهده کرد. (16 )
ترکيبات خط در خود داراي امکانات تزئيني است که شکوه و زيبايي آن بي حدّ و حصر است؛ اين خط ممکن است از يک مستطيل مجلّل که به وسيله ي خطوط عمودي ستوني شکل حتي بيشتر اعتدال و توازن يافته است تا مارپيچ ترين و روان ترين خطوط تغيير کند.
صاين الدين ترکه در تفسير خود بر نقطه زير حرف « ب » به اين نکته اشاره مي کند که هر حرف قرآني سه صورت دارد. صورت گفتاري که به گوش مي رسد، صورت نوشتاري که به چشم مي آيد و صورت اصلي يا روحاني که جايگاه ظهور آن قلب است؛ بنابراين صورت خوش نويسي شده همتاي صورت شنيداري کلمه الله و در کنار آن، کليدي است براي درک معاني دروني که در قلب جاي دارد. (17 )
مسلمانان طي قرن هاي متمادي به مشق خوش نويسي پرداخته اند و در اين کار نه تنها ترويج خط خوش - که نشانه ي فرهنگ سنّتي ( ادب ) است - بلکه تربيت و تهذيب روح خويش را نيز مدنظر داشته اند. بسياري از خوش نويسان متوجه اين نکته بوده اند که فرد هنگام تمرکز براي خوش نويسي، عناصر متفرق روح خود را نيز در مرکز جمع مي آورد.
اين هنر اصلي براي سالکان طريق حقيقت تکيه گاهي است براي تفکر درباره خداوند احد و واحد. ما را متذکر مي سازد که فقط « الف » الله بايد قلب و ذهن را تسخير کند. (18 )

چه کنم حرف دگر ياد نداد استادم *** نيست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

$ آيين خوش نويسان
يکي از عوامل اصلي و مؤثر در صيرورت و تکامل خوش نويسي آئين خوش نويسان است که همه مبتني بر آداب است. اميرالمؤمنين علي (عليهالسّلام) مي فرمايد: « بدان که نيکويي خط در تعليم استاد، بسيار نوشتن و راست نوشتن مرکبات نهفته است و ثبات خط بر شخص مسلم در ترک منهيات و محافظت نماز (19 ) ». بنابراين خوش نويسان به خصلت هاي روان شناختي معيني نياز داشتند و بنابر يکي از دستورالعمل هاي اوايل، خوش نويس بايد خلق و خويي دوست داشتني و حالتي فروتن داشته باشد. از آنجا که در بسياري موارد واژه هاي مقدس نگاشته مي شد از اين رو طهارت ظاهر و باطن خوش نويس ضرورت داشت لذا سلطانعلي مشهدي در رساله منظوم خود بنام « صراط السطور » ( صراط الخط ) پند داد و زماني استاد پيشرو نستعليق ميرعماد از آن نسخه برداشت که: « بي طهارت مباش يک ساعت ». آن ها معتقد بودند که صافي خط از صفاي دل است و لازمه صفاي دل، طهارت، ترک نواهي الهي و توجه خاص به نماز مي باشد از اين رو صفاي دل نوري است که بر صفاي بروني بازمي تابد. بنابراين نوشتن قرآن کريم به شيوه هاي ارزشمند همواره نهايت آرزوي يک خوش نويس بود و تنها پاکان مي توانند آن را لمس و تلاوت کنند. (20 )
سلطانعلي مشهدي در توضيح تفسير توصيه هاي آنحضرت نسبت به خوش نويسي و حديث پيامبر اکرم که فرمودند: « خط نصف علم است »؛ چنين مي گويد: (21 )

نه همين لفظ بود و حرف و نقط *** غرض مرتضي علي از خط
زآن اشارت به حسن خط فرمود *** بل اصول و صفا و خوبي بود
سرور انبياء به علم و به حلم *** خط که فرموده است نصف العلم
زان نبي نصف علم فرمودست *** آن خط مرتضي علي بودست
خامه ي او کليد خانه ي رزق *** دست در پاش او خزانه ي رزق
خورده از جويبار جنت آب *** قلم پاک آن رفيع جناب
آب حيوان نهفته در ظلمات *** از مدادش چه گويم و ز دوات

عبدالله الصيرفي در مقدمه رساله خود در بيان اصول خط، بدينگونه پرده از اسرار وجودي حروف خوش نويسي برمي دارد:
« شکر و سپاس فراوان و ثنا و ستايش بي پايان مبدعي را که از نقطه نيستي دايره ي هستي را مکمل گردانيد و به قلم قدرت نفسِ چندين هزار خط بر سطحِ لوحِ وجود، هر يک را به صفتي و هيأتي، بنگاريد. و حمد بي حد و مدح بي عد صانعي را که به « الف » احديت ذات خويش را به « با » ي بهاي عقل فعال را ابداع کرد و به « تا » ي توانايي « ثا » ي ثقوب شهاب نفس کلي را از آن اختراع داد و از « جيم » رکن هاي جوهر نفس، و « حا » ي حيات او، « خا » ي خلقت اجرام علوي را به « دال » دور دوام مقرون گردانيد، و به « ذال » ذکر « را » ي رنگ هاي چهارگانه و « زا » ي زمان را زبان داد تا ذاکر پديد آرنده ي خويش کشيد. و به « سين » سناي خود سير معادن را به سه لفظ آرايش داد تا « شين » شوق يافت، و بدان از مرتبه ي خود ترقي کرد و به عالم نبات رسيد، و « صادِ » صفاي اعتدال را صدرنشين صفه نبات کرد تا به مرور او را به منزلت حيواني کشيد. باز حيوان را به « ضادِ » ضمان ضامن استعداد گردانيد تا به « طا » ي طلب کمال و « ظا » ي ظهور انسانيت اتصال يافت و در « عين » جمال الهي جلوه داد. « فتبارک الله أحسن الخالقين ». (22 ) و « غينِ » غم جهالت به تخصيصِ « و فَضلناهم » (23 ) از وي منجلي شد و به « فا » ي فوقيت فايز گشت و « ذلک الفوز العظيم ». (24 )
پس به « قافِ » قوت مرتب و معرفت، قاف وار بر « کل شيء محيط » (25 ) آمد، و به « کاف »کلام او از کل کون ممتاز شد. و چون به کمالِ هستي رسيد نيستي وجود خود را اقرار کرد و به درجه ي مشاهده و حضور لام « لا اله الا الله » را حبل متين و عروه وثقي ساخت، و از لغو وساوس شيطانِ ابا و استکبار برست، و به « ميم » ملاء اعلي نزول کرد. پس به « نون » نوال و نيلِ عطاء رب از ارباب مخصوص گشت، و « واوِ » ولايت خويش را به « ها » ي هويت حق بياراست، و « يا » ي « و يبقي وجه ربک ذوالجلال و الاکرام » (26 ) همچنان باقي. و صد هزاران درود و تحيات و سلام و صلوات بر روان پاک
آن نوباوه ي بستانِ نبوت و سرو چمن رسالت محمد مصطفي باد - عليه من الصلوات أفضل ها و من التحيات أکملها - و بر عترت و عشيرت و اصحاب طريقت. » (27 )

سِر وجودي حرف « الف » ( ا )

حرف الف ( ا ) به واسطه ي فرم عموديش، نماد جلال الهي و اصل متعالي است که همه چيز از آن نشأت مي گيرد. به همين دليل است که اين حرف سرمنشأ الفبا و اولين حرف نام پروردگار متعال ( الله ) است که خود شکل ظاهري آن بيانگر کل نظريه متافيزيک اسلام درباره ي سرشت واقعيت است چون، در شکل مکتوب نام پروردگار در زبان عربي ( الله ) ابتدا خطي افقي مي بينيم که پايه ي حرکت نگارش است، بعد خطوط عمودي « الف » و « لام » و در آخر خطّي کم و بيش مستدير مشاهده مي کنيم که به طور نمادين به دايره کامل قابل تبديل است. اين سه عنصر همچون نشانه هاي سه « بعد » اند: آرامش که افقي و يکنواخت است، چون بيابان يا برفي که بر دشت نشسته باشد، جلال که عمودي است و بي حرکت، چون کوهي سربلند؛ و سرانجام راز، که در ژرفنا امتداد مي يابد و به هويت الهي و معرفت مربوط است. راز هويت الهي بر هويت دلالت دارد، چون قطرات الهي، که تماميّت و جامعيّت و نيز تنزه و تعالي است، دربردارنده ي همه ي وجود و صفات الهي ممکن، از جمله عالم با همه تجليّات منفرد بي شمار آن است. آنکه پروردگار را دوست دارد قلب خود را از همه چيز جز او تهي مي سازد، « الف » الله در قلب او نفوذ مي کند و جايي براي چيز ديگر باقي نمي گذارد.
شخصي فقط کافي است همين يک حرف را بداند تا تمام آنچه را که بايد، درک کند؛ زيرا نام خدا گشايش مخزن الاسرار الهي و راهي است که به حقيقت ختم مي شود؛ بلکه به واسطه وحدت ذاتي خداوند، نام مقدس او اين نام با آن حقيقت يکي است. از همين روست که در تصوف، تأمل بر شکل خطاطي شده اسم پروردگار به عنوان روشي روحاني براي درک مسمي به کار مي آيد. (28 ) نقطه خالق « الف » و الف خالق ساير حروف است، « الف » نيز نشانگر مقام واحديت است. « الف » (29 ) به حقيقت محمدي مربوط مي شود و « ب » به خلقت. پروردگار ابتدا حقيقت محمدي و پس از آن، بقيه خلقت را
آفريد. (30 )
سيد علي همداني نقطه هاي آيه « بسم الله الرحمن الرحيم » را چنين تأويل مي کند:
« اما حرکت امتدادي نقطه به سوي بالا، اشاره است به ترقي سالکان در مراتب کمال، به واسطه ي کشش هاي نفس هاي رحماني او و بُر شدن پويندگان راه حق در درجات است کمال به آستانه ي عزت رباني وي و نقطه هاي سه گانه ي کشيده شده به اين حرکت به سوي بالا اشاره است؛ به انتقادات سه گانه ي روحاني و بيرون آمدن هاي معنوي در مراتب مثالي و درجات ملکوتي و مراتب جبروتي.
نقطه ي نخستين اشاره است به تزکيه و پاک کردن سالک مر نفس خود را از پليدي هاي مشاهده افعال نفسي و تيرگي و تاريکي سرگرمي هاي حسي، به فاني کردن افعالش در افعال حق تعالي، و بهره ور گرديدنش به وارد شدن در بهشت نفساني که بهشت افعال است و در غيب عالم مثال مطلق قرار دارد.
نقطه ي دوم اشاره است به پاک کردن سالک پوينده آينه ي دلش را، و زدودن آن از پليدي هاي خوي هاي زشت و زَنگار صفات نکوهيده و ناپسند، و فاني کردن صفاتش را در صفات حق تعالي، و گردش دادن سِرش را در عرصه گاه ها و فراخناهاي دو بهشت افعالي و صفاتي، به سبب تزکيه و پاک کردن نفس و زدودن زنگار قلب در غيب درجات ملکوتي.
نقطه ي سوم اشاره است به بيرون آمدن کامل محقق از پرده و حجاب هاي ذات و مصادر صفات و دشواري افعال خويش، به سبب فناي افعال خود در افعال حق تعالي و صفاتش در صفات حق متعال و ذاتش در ذات حق سبحان، و استنشاق بوهاي خوش قرب و نزديکي به حق، و مژده يافتنش به برآمدن بر بهشت هاي سه گانه افعالي و صفاتي و ذاتي - در غيب مراتب جبروت - پس بهشت افعال داراي يک درجه است و بهشت صفات دو برابر آن يعني داراي دو درجه است و بهشت ذات دو برابر بهشت صفات يعني داراي چهار درجه است. اين ها درجات بهشت هاي هفتگانه وعده داده شده ( به مؤمنان ) است، و آن سوي اين ها فردوس اعلاست که عبارت از بهشت اضافي ( يعني بهشت هشتم ) مي باشد ». (31 )

سِر وجودي نقطه زير حرف « ب »

در راز سر به مهر نقطه ي نخستين، که زير حرف « ب » اولين کلمه قرآن مجيد ظاهر
مي شود، ريشه هاي خوش نويسي اسلامي، معماري اسلامي و مباني هنرهاي شنيداري و تجسمي را مي توان يافت، که سرچشمه ي هر دوي آن ها در کتاب مقدس يافتني است. نقطه ها و خطوط خوش نويسي اسلامي، با تنوع پايان ناپذير فرم ها و ريتمهايش به آن حوزه عالي الهي مربوطند که در مرکز آن نقطه ي اول، يعني همان کلمه علياي اوست. شيخ شهاب الدين سهروردي يا شيخ اشراق، يکي از نيايش هاي خود را با اين عبارت آغاز مي کند: « يا صاحب دايره ي عظما که از آن تمام دواير نشأت مي گيرد و تمام خطوط به آن ختم مي شود و نقطه ي اول که کلمه علياي توست که بر صورت کلي تو نقش شده است، از آن ظاهر مي گردد ». (32 )
نقطه جوهر بسيط است و بقيه حروف جسم مرکب اند. نقطه نماد ذات باريتعالي است و در عالم نگارش عبارت است از سر هويت غيبي مطلق، غيب مطلق و هويت غيبي عبارت از ذات حق تعالي به عبارت لاتعين است؛ يعني سِر ذات و کنه و حقيقت ذات، که جز خداوند هيچ کس آن را نمي داند، از اين روي از اغيار و خرد و بينش همگان مصون و پنهان است. (33 ) لاجرم وقتي نقطه کنار حروف ديگر قرار مي گيرد، از خود صدايي ندارد. درست همان طور که تجلي ذات الهي در هر موجودي، بسته به استعدادهاي کمال آن موجود، در آن ظاهر مي شود. تمام حروف و کلمات در اصل به يک شکل واحدند که از نقطه منشأ مي گيرند.
نقطه که عاليترين است جزئي از « الف » محسوب مي شود و همان طور که از شکل مکتوب آن ( ا ) برمي آيد، در بطن آن جاي دارد، اما براي « ب » عنصري خارجي محسوب مي شود. نقطه خالق الف و الف خالق ساير حروف است، در حاليکه نقطه نماد هويت الهي است. (34 )

سِر وجودي حرف « ب »

در مورد حرف « ب » دومين حرف الفبا، بايد گفت که همين افقي بودنش نمادي از اصل انفعال و دريافت پذيري مادرانه و در عين حال نمايشگر بعد جمال است که مکمل جلال شمرده مي شود. از تقاطع اين دو حرف نقطه پديد مي آيد که زير « ب » مي نشيند و نشانه ي مرکز اعلي است که همه چيز
از آن نشأت مي گيرد و به آن باز مي گردد. (35 )
نماد خود فعل خلاف « الف » است، حال آن که « ب » پذيراي عمل به حساب مي آيد. « الف » به حقيقت محمدي مربوط مي شود و « ب » به خلقت. (36 )

سر وجودي قلم

قلم در واقع قطب فعال خلاقيت الهي، ( لوگوس ) است که تمام امکانات يا صور مثالي الهي پنهان در خزانه ي غيب را با حروف و کلماتي که نمونه ي تمام صور اين جهاني است؛ بر لوح محفوظ منقوش ساخته اين گونه آن ها را متجلي مي کند. قلمي که در دست بشر قرار مي گيرد و در نوشتن به کار مي آيد نماد بي واسطه از آن قلم الهي و اثري که اين قلم بر کاغذ يا پوست بر جاي مي گذارد، تصويري است از آن خوش نويسي الهي که حقيقت محض همه چيز را بر اوراق کتاب آسماني نگاشته و اثر خود را بر تمام موجودات باقي نهاده، که بر آن اساس منشأ مينوي وجود خود را انعکاس مي دهند. قلم انساني معمولاً از ني ساخته شده، لاجرم نه تنها خطوط و اشکال زيباي خوش نويسي سنتي را تداعي مي کند، بلکه آواي سحرانگيز موسيقي قدسي عاشقان پروردگار را متذکر مي شود و آنان را به جايگاه اصلي خود در جوار خداوند فرا مي خواند. اين همان نيي است که مولوي در سر آغاز جاودانه ي مثنوي هم از آن ياد کرده است:

 

بشنو از ني چون حکايت مي کند *** از جدايي ها شکايت مي کند
کز نيستان تا مرا ببريده اند *** از نفيرم مرد و زن ناليده اند

از ديدگاهي مي توان گفت که ني مورد استفاده به عنوان ابزار خوش نويسي بيشتر يادآور کنش آسماني ( قوس نزول کيهان شناسي سنتي ) و ني در مقام فلوت، يادآور کنش بازگشت به اصل ( قوس صعود ) است. با اين همه، ني در مقام قلم و فلوت صورت هايي خلق مي کند که به صرف وجود اشياء مربوطند و اين ارتباط مشابه همان ارتباطي است که صورت هاي هنر سنتي را به - واسطه ي تجانس ميان هنر و کيهان شناسي - که سرچشمه ي تمامي هنرهاي سنتي است، به حقيقت اشياء پيوند مي دهد.
مؤمن خود به نيي تبديل مي شود که موسيقيدان الهي، نغمه هاي وجود کيهاني را به مدد او زمزمه مي کند و در عين حال قلمي است که پروردگار با آن خلاقيت هاي خود را به منصه ي ظهور مي رساند. مؤمن با تسليم مطلق به اراده ي الهي خود به قلمي در دست او بدل مي گردد و به آن گفته ي قرآني عينيت مي بخشد که: « دست خدا بالاي دست هاست ». (37 ) او خود چون قلمي است که با آن اوراق زندگيش را به صورت شاهکاري در صورت و معنا مي نگارد و درواقع مؤمن خود به اثري در عرصه هنر قدسي بدل مي شود. افزون بر آن، وقتي در چنين حالتي خطي مي نويسد، قلم در دست او، چون خود اوست در دست پروردگار؛ براساس اين تسليم مطلق، تمرکز ذهن و فناي دروني - هنري که به دست او خلق مي گردد - هنري قدسي است. مؤمن وسيله اي مي شود که صورت هاي مينوي به واسطه ي وي در ساحت مکان و زمان متجلي مي گردد. اما هنر قدسي خوش نويسي در اسلام توسط کساني پديد آمد که قلمي در دست پروردگار هنرمند بودند و همان ها معيارهاي سنتي خويش نويسي را تثبيت کردند و اين معيارها سرمشق ديگران شد. تصادفي نيست که در اقوال آمده است سبک کوفي، کهن ترين و مهم ترين سبک خوش نويسي قرآني را حضرت علي (عليهالسّلام) خلق کرده و هم او فرموده: « چکيده تمامي قرآن در سوره اول آن مندرج است، سوره ي اول نيز خود در « بسم الله »، « بسم الله » در « ب » و « ب » در نقطه زير اين حرف خلاصه شده و من آن نقطه ام. فقط آن کس که با نقطه ي اصل و اول تمام خطوط و مرکز تمام دواير وجود وحدت دروني دارد، مي تواند به عنوان قلمي در دستان پروردگار عمل کند و وسيله اي براي خلق هنر قدسي خوش نويسي اسلامي باشد، هنري که چونان تمام هنرهاي قدسي واقعي، منشأيي فرافردي دارد.
خود قرآن لفظ قلم را در سوره ي علق - اولين سوره اي که بر پيامبر وحي شد - مي آورد و به پيامبر امر مي کند: « بخوان قرآن را و پروردگار تو کريم ترين کريمان عالم است. آن خدايي که بشر را علم نوشتن به قلم آموخت (38 ) ». حتي سوره اي از قرآن به نام قلم نامگذاري شده است. اين سوره با حرف ( ن ) آغاز مي شود و سپس اين آيه مي آيد: « و قسم به قلم و آن چه خواهد نگاشت (39 ) ». حرف ( ن ) مرکبداني است حاوي مرکبي که تمام سرمشق هاي همه موجودات با آن بر لوح محفوظ ثبت شده. اين حرف در
ضمن شبيه کشتي است که امکانات چرخه تجلي خاصي را با خود از اقيانوس عدم مي گذراند ». (40)
ميل به زيبايي امري انکارپذير است که در آن سرشت تمام موجودات از گياهان گرفته تا حيوانات و انسان ها نهاده شده است. پرواز حشرات و پرندگان به سوي گل هاي دلخواه، خودآرايي حيوانات خشکي و دريايي و توجه انسان به طبيعت و جاذبه هاي آن، همه و همه گواه کشمکش به سمت زيبايي است. اما چرا طبيعت زيباست و اين زيبايي به چه عواملي بستگي دارد؟
بدون ترديد زيبايي طبيعت به عوامل گوناگوني چون رنگ ها، شکل ها، تناسبات و اندازه ها بستگي دارد که همچون تار و پودي به هم پيوسته نقش بند دفتر آفرينش شده اند. انسان نيز در طول تاريخ زندگي خود براي رفع نياز و زيباتر نمودن ابعاد زندگي خود از زيبايي هاي طبيعت الهام گرفته است؛ از جمله موارد الهام بخش هنرمندان ايراني خصوصاً خوش نويسان اندازه و تناسبات و شکل هاي موجود در طبيعت مي باشد.

اشکال خط

الف. در حروف و مفردات

محمود بن محمد در رساله ي « قوانين الخطوط » مي گويد: « خط عبارت از بيست و نه حرف است که نه حرف را از انسان گرفته اند چنان چه بعضي از حروف به عضوي از اعضاي انسان تشبيه کرده اند. چنان چه « عين » را به ابرو و « صاد » را به چشم و « ميم » را به دهان و « طا » را به بيني الي آخر تشبيه کرده اند (41 ) ». محمد بخاري در رساله ي فوائد الخطوط مي گويد: « سفيدي سر صاد را سه نوع تشبيه کرده اند:
- اگر قلم خفي باشد شکل دانه ي کنجد
- اگر قلم جلي باشد شکل مغز بادام
- اگر سفيدي او در خط جلي باشد چنان بايد که نقطه اي شکفته در او بتوان قرار داد چون چشم محبوبان ظاهر گردد ». (42 )
عبدالله صيرفي در رساله ي المقاله في المرکبات در صفت و شکل سفيدي حرف جيم معتقد است « اگر بعد از حرف جيم که به حرف الف يا کاف يا دال و لام و ها است بايد سفيدي سر جيم را مانند غنچه ي گل ساخت (43) ». « البته آن را ترنجي و پيکاني نيز خوانند (44 ) » و مجنون رفيقي در رساله ي رسم الخط خود « سر جيم را با عنوان هاي ترنجي، غنچه، پيکاني، صنوبر و مخروطي نام مي برد (45 ) ». در صفت و شکل حرف، به دو نوع دهان شير و دهان گرگ اشاره مي کند. (46)
حرف « ر » مرغي و « ياء » کشيده نستعليق به صورت ماهي را نيز همگان مي دانند و در خط نسخ دواير ( ن، س، ق، ش ) که به صورت بيني فيل نگاشته مي شود، بر کسي پوشيده نيست.

ب. در تراش قلم

کلک کبوتر دُم در گذشته برخي بر اين عقيده بوده اند که نوک قلم، شکلي چون دم ماهي يا دم کبوتر داشته باشد. (47 ) مجنون رفيقي در رساله ي « سواد الخط » مي نويسد: « تراش زبان قلم بايد به شکل ماهي بود تا نوک قلم دم آن نمايد ». (48 ) محمد بخاري در رساله ي « فوائد الخطوط » علاوه بر مطلب فوق مي نويسد: « طرفين زبان قلم را به اندازه ي ميان کمر مورچه بايد ساخت تا نوک قلم مانند دم ماهي شود (49 ) ».

اندازه ها و تناسبات در طبيعت

همان طور که مي دانيم اساس طبيعت بر تناسبات و اندازه هاي ويژه اي پي افکني شده است که در نظمي خاص، جريان تکويني جهان و کيهان را شامل گشته، سير تکاملش را به سوي کمال رهنمون
مي کند. هر اثري که در اين عالم به وجود آيد - خواه هنري / خواه غير هنري - اگر از اندازه هاي اساسي بکار گرفته شده در طبيعت بيرون باشد، غيرعادي، ناخوشايند و ناپذيرا مي گردد و نمي تواند راهي به سوي کمال مطلوب داشته باشد. چشم انسان از آغاز گشايش بر گيتي به اندازه هايي آشنا مي گردد که خداوند تبارک و تعالي در پي ريزي طبيعت و سرشت خلقت خود انسان به کار برده است. آشنايي و مأنوس شدن به اين اندازه ها سبب مي شود ما، ناخودآگاهانه هرچه را که بر آن ها تطبيق و هماهنگي نمايد زيبا حس کنيم و غير از آن را ناخوشايند بشماريم. انسان، جانوران، گل ها و جمادها و حتي جمادات و حتي کوچک ترين موجودات، همه و همه از اين نسبت ها برخوردارند. فواصل عناصر در طبيعت از خرد و بزرگ تا فاصله هاي ستارگان و کهکشان ها و نيز نسبت هاي آن ها با يکديگر از اين قاعده مستثني نيستند. چه خوش سروده حافظ شيرازي که:

 

پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت *** آفرين بر نظر پاک خطا پوشش باد

بنابراين اگر براي هنر و اثر هنري وظيفه ي ارشادي و پيامي قائل باشيم و آن را زباني لطيف براي بيان احساساتي بشماريم که قلم و واژه از توجيه آن ها ناتوان هستند؛ پس هر اثر هنري و هو هدايت کننده بايد بر اساس اندازه ها استوار باشد و اين اندازه ها سده ها و سده هاست که ذهن بشر پژوهشگر و آفريننده را از زماني که به شمردن پرداخته مجذوب ساخته است. اين اندازه گيري اشياء نسبت به يکديگر را تناسب يا نسبت گوئيم در هنرهاي تجسمي و کاربردي هم چنان که در معماري و آذين گري، تناسب وابستگي حساب شده اي ميان اندازه هاي مختلف است. تناسب نسبتي است تعيين شده، پذيرا گشته و وسيله ي ارتباط ميان گستره ها، گنج ها و فاصله هاي آن ها، عناصر ترکيب گر، زمان، فضا، زينک هاي تاريک - روشن و رنگ، ارزش هاي رنگي و غيره و چنان ساده نيست که هر چيز را هر کجا و به هر نحو با يکديگر هم انباز کنيم و ترکيب نماييم؛ زيرا خداوند هر چيزي را آفريد؛ پس اندازه اش زد؛ اندازه زدني ( آيه ي 2 فرقان 25 ) چنين است که شاخه هايي از دانش آفريده شده است که خود پايه هاي برخي از دانش هاي ديگر گشته و روشنگر بسياري از رازهاي نهفته جهان هستي و آفرينش شده است. بررسي اين دانش ها بسيار سودمند و شايد حتي براي گروه بزرگي از پژوهشگران و هنرمندان الزامي است. اين اندازه ها در هنرهاي اسلامي - ايراني به ويژه به طرز بسيار شکوهمند و دانشمندان هاي تجلي کرده، شگفتي ها آفريده و زيبايي هاي ويژه اي بوجود آورده است. (50 )
هنر اسلامي بر مبناي طبيعت است و در طبيعت خط راست و مستقيم يافت نمي شود. هرچه مشاهده مي شود؛ انحناست و به تعبير ديگر دور و دايره است از اين رو هنرمند مسلمان براي ايجاد چنين دوايري از پرگار استفاده مي کند و معيار اندازه گيري را دايره در نظر مي گيرد نه خط صليبي که مبناي هنر غربي است. اين همسويي طبيعت و سرشت انساني با طبيعت بيروني اين امکان را براي ظهور آثار هنري فراهم مي آورد به نام هنر اسلامي که با عاطفه و فطرت انساني همخواني داشته و پذيرفتني باشد. (51 )
هنرمندان خوش نويس با الهام از طبيعت براي ايجاد دواير و سطوح هماهنگ و منطبق بر عالم طبيعت؛ زاويه ي 63 درجه را مبناي خطوط اسلامي قرار دادند که در هندسه ي نقوش اسلامي جايگاه و مفهوم خاصي را داراست تکميل آن ترسيم بيضي است که پايه و اساس هنرهاي اسلامي مي باشد. در معماري و آرايه هاي آن، تذهيب، تشعير، نگارگري و موسيقي به خصوص خوش نويسي که چيزي جز ترکيب منحني ها نيست؛ به ويژه نستعليق و شکسته ي نستعليق که در آن بهره گيري از منحني بيشتر محسوس است؛ انگار رقص منحني هاست و اين نکته قابل توجه است که اين نوع ساختار در خلقت و طراحي وجود ممکنات لحاظ شده است. وجود جهان نيز به همين صورت است که از کوچک ترين اجزاي اتم تا بزرگترين موجودات مثل کرات و کهکشان ها بر اين ساختار طراحي شده اند که در حقيقت هنرمند اسلامي نوعي تخلق به حق يافته و بر همان اصول، هنر خويش را منطبق کرده است که نه تنها پيروي از حق تعالي را من حيث سلوک و شهود مبنا قرار داده بلکه مفاهيمي چون لا يتناهي، وحدت و کثرت، طواف و تسبيح، اعتلاء و توجه به ملکوت را نيز قصد داشته است. (52 )

اندازه ها و تناسبات جابري ( طلايي )

نسبت ها و اندازه هاي جابري يا نسبت هاي طلايي: اين نسبتي است که در تمام طبيعت وجود دارد. بدن انسان از کلفتي ناخن تا طول اعضاي مختلف و همه نسبت به هم براساس اين اندازه ها ساخته شده است. در صدف ماهي ها، مارپيچي هاي گياهي و حيواني، طرز قرار گرفتن شاخ و برگ ها بر ساقه و تنه درختان، نحوه ي تنظيم گلبرگ ها، اندازه هاي ظاهري ميان ستارگان و حتي اندازه هاي واقعي آنان وجود
دارد. چشم ما از بدو تولد به اين نسبت ها، نگريستن به در پدر و مادر، انسان ها و طبيعت آشنا مي شود و ناخودآگاه آن چه را که بر اين اندازه ها استوار باشد زيبا و متناسب مي يابيم و به همين دليل در اثر هنري نيز، اين اندازه ها مي توانند بهترين تأثير و جذبه را بر بيننده بگذارند.
نسبت جابري نسبتي است که اگر پاره خطي را به دو بخش نامساوي تقسيم کنيم، رابطه ي قسمت کوچکتر به قسمت بزرگتر بايد همانند رابطه ي قسمت بزرگتر به کل خط بوده باشد و اين تناسبات برقرار مي شود:
قسمت کوچکتر
قسمت بزرگتر
=
قسمت بزرگتر
طول همه ي خط

ساختمان هندسي اندازه ي طلايي (53 )

مارپيچ لگاريتمي يا مارپيچ طلايي
مثلث هاي طلايي، ده ضلعي طلايي
پنج ضلعي هاي طلايي در طبيعت
اغلب گلبرگ ها بر اين نظام استوارند. گل بابونه و نحوه ي قرار گرفتن مارپيچ هاي آن بدينگونه است که هر غنچه ي کوچک زرد بابونه از غنچک هاي ريزي که روي مارپيچ هاي طلايي و در دو جهت مخالف يکديگر قرار گرفته اند ساخته شده است. در صدف دريايي، مارپيچ طلايي به روشني ديده مي شود. بنابراين نظام طبيعت براساس نسبت هاي طلايي است.
محل پنج ضلعي طلايي در دايره مرکزي اثر است و اين هنر تصويرگر ايراني را از هنر غرب متمايز مي سازد. زيرا دايره هاي مرکزي اجازه مي دهد که عناصر در درون ترکيب از ارزش هاي همگن برخودار باشند و اين همگن بودن ارزش هاي تصويري به تعادل اثر کمک فراوان مي کند. از سوي ديگر، مرکز
در آثار اسلامي نماد کعبه است که مرکز عالم مي باشد. (54 )
اندازه ها و تناسبات، عامل اصلي خوشايندي، زيبايي و نظم است و همسنگ رنگ در اثر هنري، گاهي نيز فراسوي آن است. هماهنگ ترين اندازه ها، نسبت واحد به 1/414، 1/732 و 1/618 مي باشد و اين آخرين که يکي از اندازه هاي ايجاد شده در همه ي اجزاي طبيعت به وسيله ي خداوند است، اندازه ي طلايي ناميده مي شود. اندازه ي طلايي ديگر نسبت واحد به 2/632 است که نسبت في گفته شده است. کاربرد اندازه هاي طلايي در معماري براي نخستين بار توسط استاد فرزانه ما جناب آقاي علي اصغر سيفي در معماري مدرسه ي خان مورد بررسي و تحقيق قرار گرفته است (55 ) ». در خصوص کاربرد اندازه و تناسب طلايي بکار رفته در حروف خوش نويسي به صورت گذار به نمونه هايي آورده مي شود (56 ): ( شکل هاي صفحات بعدي )

پي‌نوشت‌ها:

1- عضو هيأت علمي دانشگاه آزاد اسلامي واحد شيراز.
2. سوره لقمان، آيه 27.
3. هنر و معنويت اسلامي، ص 24.
4. هنر و معنويت اسلامي، ص 29-30.
5. هنر اسلامي، بورکهارت، ص 60.
6. هنر و معنويت اسلامي، ص 24.
7. مباني هنر معنوي، مقاله ي روح هنر اسلامي، ص 59.
8. هنر و معنويت اسلامي، ص 24.
9. التعريفات، ص 24.
10. تاريخ خط، ص 25.
11. کتاب آرايي در تمدن اسلامي، ص 19.
12. همان مأخذ، ص 72.
13. کتاب آرايي در تمدن اسلامي، ص 19.
14. همان مأخذ، ص 189.
15. کتاب آرايي در تمدن اسلامي به نقل از رساله صراط السطور، ص 74.
16. هنر بدايع نگاري آيات رباني، محمد مهدي هراتي، کتاب ماه هنر، ش 12، ص 6.
17. هنر و معنويت اسلامي، ص 36.
18. همان مأخذ، ص 37.
19. کتاب آرايي در تمدن اسلامي، ص 198.
20. خوش نويسي و فرهنگ اسلامي، ص 71.
21. کتاب آرايي در تمدن اسلامي، ص 73 به نقل از رساله ي صراط السطور.
22. المؤمنون، آيه 14.
23. الاسراء، آيه 70.
24. التوبه، آيه 89.
25. فصلت، آيه 54.
26. الرحمن، آيه 27.
27. کتاب آرايي در تمدن اسلامي، ص 13-14.
28. هنر و معنويت اسلامي، ص 34.
29. هنر و معنويت اسلامي، ص 35.
30. همان مأخذ، ص 35.
31. اسرار النقطه يا توحيد مکاشفان، ص 45-46.
32. هنر و معنويت اسلامي، ص 24.
33. اسرار النقطه يا توحيد مکاشفان، ص 8.
34. هنر و معنويت اسلامي، ص 35.
35. هنر و معنويت اسلامي، ص 34.
36. همان مأخذ، ص 35.
37. سوره فتح، آيه 10.
38. سوره علق، آيات 3-4.
39. سوره قلم، آيه 1.
40. هنر و معنويت اسلامي، ص 27-28.
41. هنر و معنويت اسلامي به نقل از رساله ي قوانين الخطوط، ص 299.
42. هنر و معنويت اسلامي به نقل از رساله ي قوانين الخطوط، ص 437.
43. همان مأخذ، به نقل از رساله ي المقاله في المرکبات، ص 26.
44. همان مأخذ، به نقل از رساله ي رسم الخط، ص 178.
45. همان مأخذ، به نقل از رساله ي رسم الخط، ص 178.
46. همان مأخذ، ص 179.
47. فرهنگ واژگان و اصطلاحات خوش نويسي، ص 32.
48. همان مأخذ، به نقل از رساله ي فوائد الخطوط، ص 373.
49. کتاب آرايي در تمدن اسلامي، به نقل از رساله ي سواد الخط، ص 197.
50. هنر چيست، حبيب آيت الهي، ص 237-239.
51. به نقل از جناب آقاي علي اصغر سيفي.
52. تأثير و تجلي قرآن بر هنر خوش نويسي و تذهيب، کتاب ماه هنر، ايرج نعيمايي، ش 12، سال 78، ص 4-5.
53. هنر چيست، حبيب آيت الهي، ص 261.
54. همان مأخذ، ص 318.
55. مدرسه خان مدرس ملاصدرا و جلوه گاه حکمت متعاليه، علي اصغر سيفي، خردنامه ي صدرا، ش 11.
56. جوهره و ساختار هنر هندسي خط نستعليق، جواد بختياري، فصلنامه هنر، ش 9، پاييز 1364، ص 145-130.

 

منبع مقاله :
صفي پور، علي اکبر، طبيعي، منصور، (1390)؛ مجموعه مقالات کنگره استاد ميرزا احمد ني ريزي، شيراز: بنياد فارس شناسي، چاپ اول.